زندگی - رضا ثابت راسخ
اگر از محفل تاریک اتاقم رفتید
با کسانی که ز من بیرونند
ننشینید و نگویید سخن .... که در اینجا چه گذشت
گرچه در خلوت من همه پنجره ها کیپ با آجر و سنگ
بسته از پرده ی ابریشم هاست.....
باز در عمق دلم ، سیب را میبینم
بوی آن روح من است
روح من تازگی است
تازگی زندگی است
زندگی بی خم و پیچ و غل وغش نیست ولی.... خوب و خوش میگذرد
**********
زندگی گلدانیست
که دَم افتادن
روی هر تاقچه ای می خندد
**********
زندگی تکه ی نانی به لب مورچه ایست
جویِ نان ... پر از امید روان
می رود تا که بیارد شادی
به صف مورچه ها
**********
زندگی پست مدرنیست از اشعار قدیم
روز آغاز شود
نیمه شب پلک که بر پنجره ی خاموشی ایست
زندگی بسته شود
**********
زندگی پینه ی دستان کشاورزان است
زخم خورده است ولی می خندد
خون چکیده است ولی می خندد
**********
زندگی چیست؟
بگویید ... شما می دانید
با شمایم که به هر لحظه گلی
بوسه ی شهد خودش را زده بر پیشانی هاتان
**********
اگر از محفل تاریک اتاقم رفتید
با کسانی که ز من بیرونند
بنشینید و بگویید
که من...
معنی زندگی ام